دل نوشته ها!!!!!!!!

زندگی کتابی است سرشار از ماجرا........

دل نوشته ها!!!!!!!!

زندگی کتابی است سرشار از ماجرا........

خدایا.....

 

 

وقتی با خدا گل یا پوچ بازی میکنی نترس چون خدا همیشه دوتا دستش پره 

 

خدایا عاشقتممممممممممم 

 

فقط تویی که میدونیییییییی 

 

خدا جونم کمکم کن 

 

برام دعا کنینننننننننننننننننننننننننننننن 

پدرم روزت مبارک.......

 

 

دوستت دارم

شاید این تنها جمله‌ای باشد که بتوان با آن از تو قدرشناسی کرد، اما نه، خوبی و صفای وجود تو در هیچ واژگانی نمی‌گنجد.

پدر یعنی تکیه‌گاه، یعنی امید، ایثار، پدر یعنی کوه مقاومت و دریای عشق.  

 

این شعرم تقدیم تو 

 بوی
دستان پراز تاول ونان می آید

چه قشنگ است پدر خنده کنان می آید

به نگاه
پدرم خنده همیشه جاری است

با حضورش به خدا خانه به جان می آید

پدرم در همه
خاطره هایم پیداست

پدرم یک غزل خسته ولی پرمعناست

پدرم خسته نباشی پدر
محبوبم

بوسه بر تاول دست تو پدر جان زیباست



"روز پدر ومیلاد امام علی
(ع)مبارک"
 

راستی من مسافرت بودم نشد همون روز به پدر جوونم توو وبم تبریک بگم...

فرق ادمها

آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند

آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند

آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند

 

آدم های بزرگ درد دیگران را دارند

آدم های متوسط درد خودشان را دارند

آدم های کوچک بی دردند

 

آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند

آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند

آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند

 

آدم های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند

آدم های متوسط به دنبال کسب دانش هستند

آدم های کوچک به دنبال کسب سواد هستند

 

آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند

آدم های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد

آدم های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند

 

آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند

آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند

آدم های کوچک مسئله ندارند

 

آدم های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند

آدم های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند

آدم های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند   

 

زندگی کوتاهه!!!!!!

زندگی کوتاهتر ازآن است که به خصومت بگذرد و قلب ها گرامی تر از آنند که بشکنند  

 

آنچه  از روزگار به دست می آید با خنده نمی ماند و آنچه از دست برود باگریه جبران نمی  

 

شود فردا خورشید طلوع خواهد کرد حتی اگر ما نباشیم 

 

 

 

کـــــــاش !!............

کاش مـی دانستیم زندگی کوتاست ...

خیلــــــــــــی کوتاه !.... 

کاش از ثانیه ها و لحظه های زندگی لذت می بردیم ٬

کاش قلبــی رو برای شکستن انتخاب نمی کردیم

کاش همه را دوست داشتیم ...

کاش معنی صداقت را ما هم می فهمیدیم !!....

کاش هیچ کودک فقیری دیگر خواب نان تازه وداغ را نمی دید

کاش دلهایمان دریایی می شد !!

کاش مـی فهمیدیم زندگی زیباست ولذت مـی بردیمش تا نهایت...

کاش مـی دانستیم که ما نمـی دانیم فردا برایمان چه اتفاقی می افتد

کاش بهانه ای برای ناراحت کردن دلهای زخم خورده نبود ...
کاش............... 

 

گنه کار.........

ما گنه کاریم، آری، جرم ما هم عاشقی ست
آری، امّا آن که آدم هست و عاشق نیست، کیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است
دم به دم جان کندن، ای دل! کار دشواری ست، نیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است
بر لبِ بی خنده، باید جای خندیدن، گریست
زندگی بی عشق، اگر باشد، هبوطی دائم است
آن که عاشق نیست، هم این جا، هم آن جا، دوزخی ست
عشق، عین آبِ ماهی، یا هوای آدم است
می توان، ای دوست! بی آب و هوا یک عمر زیست؟
تا ابد، در پاسخِ این چیستانِ بی جواب
بر در و دیوار، می پیچد، طنینِ چیست؟ چیست؟ ...

خسته

کجای زندگی باید ز دلتنگی نوشت..

 

تا به کی بازیچه بودن در دو دست سرنوشت..

 

تا به کی با ضربه های درد باید رام شد..

 

یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد..

 

بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار؟..

 

خسته ام از زندگی با غصه های بی شمار... 

 

بخندیاااااااااااااااا!

خندیدن یک نیایش است

اگر بتوانی بخندی، آموخته ای که چگونه نیایش کنی

هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد، هر بافت وجودت از شادی بلرزد،
به آرامشی عظیم دست می یابی!

بگذار خنده ات خنده ای از ته دل باشد. چنین خنده ای پدیده ای نادر است!

کسی می تواند بخندد، که طنز آمیزی و تمامی بازی زندگی را می بیند.

کوتاه ترین راه برای گفتن دوستت دارم لبخند است!

 

شادی اگر تقسیم شود، دو برابر می شود!

همیشه با دیگران بخندیم و هرگز به دیگران نخندیم!

یادت باشه! انسان های خندان و شاد به خداوند شبیه ترند!

کمی موسیقی گوش کن، برقص، بخند(حتی به زور)، آنگاه بنشین و نظاره کن آثار شگرف همین حرکات به اصطلاح اجباری را!

فراموش نکن! همین لحظه را، اگر گریه کنی یا بخندی! بالاخره می گذرد، امتحان کن!

جای تأسف است که ما برای شاد بودن بهانه ای می خواهیم، ولی برای غمگین بودن نیاز به هیچ بهانه ای نداریم!

شاید این جبر زمانه است ولی بدان که بهشت یعنی، شادی، خنده، سرور و شعف!

با شادی خدا را و ضیافت زندگی را تجلیل می کنیم

سرور و شادی، خدای درون فرد است که از اعماق او برخاسته و متجلی می شود!

شادی، یکی از راه های تقرب به درگاه خداوند است

ضرر نمی کنی اگر از هم اکنون لبخند زدن را تجربه کنی

مطمئن باش همیشه یکی هست که عاشق لبخند تو باشه

شاد باشید و لبخندتان جاویدان 

پس یادت نره 

دل نوشته

 

 

خدایا خستم خستم از همه اوونایی که ادعای همه چی دارن و هیچی نیستن خستم از لحظه های که فکر میکنی بهترین میشه برات و همش خراب میشه ساعتهایی که با خودت عهد میکنی هزارتا کار انجام بدیو فقط میتونی یه گوشه بشینیو فکر کنی........ 

خستم خستم..... 

از این دنیا خستم...... 

از مردماش خستم....... 

از روزا و شبا خستم........ 

از زندگی خستم................ 

از خودم خستم......................  

 

 

خدا.........

 گنجشک با خدا قهر بود…

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .

فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:

می آید ؛ من تنها  گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که

دردهایش را در خود نگاه میدارد…

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.

فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،

گنجشک هیچ نگفت و…

خدا لب به سخن گشود :  با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.

گنجشک گفت :
لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.

تو همان را هم از من گرفتی.

این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟

و سنگینی بغضی راه کلامش بست…

سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت:  ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو

از کمین مار پر گشودی.

گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

خدا گفت:  و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به

دشمنی ام برخاستی!

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.

ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...  

جائی در پشت ذهنت به خاطر بسپار ، که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست.

 

 

 

 

لعیا.......

 

 

 

 سلام.......... امشب سالگرد دوستم لعیاست.... 

خیلی زود رفت دلم خیلی هواشو کرده حیف....... 

خواهش میکنم هرکی به این وب سر میزنه یه فاتحه براش بخونه ممنون 

 

همیشه این اهنگ محمد اصفهانی منو یادش میندازه  

 

مرو ای دوست مرو ای دوست
مرو از دست من ای یار که منم زنده به بوی تو
به گل روی تو
مروای دوست مرو ای دوست
بنشین با من و دل بنشین تا برسم مگر
به شب موی تو
تو نباشی چه امیدی به دل خسته من
تو که خامو شی بی تو به شام وسحر چه کنم
با غم تو

مروای دوست مرو ای دوست
مرو از دست من ای یار که منم زنده به بوی تو
به گل روی تو
بنشین تا بنشانی نفسی آتش دل
بنشین تا برسم مگر به شب موی تو
تو نباشی چه امیدی به دل خسته من
تو که خامو شی بی تو به شام وسحر چه کنم
با غم تو
چه کنم با دل تنها که نشد باور منتو و ویرانی خاموشی کوهم اگر اگر چه کنم با غم تو

چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با این درد دل من ای دل من
چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با این درد دل من ای دل م
چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با این درد دل من ای دل من
چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با این درد دل من ای دل م
چه کنم…….

 

داستان......

موشی درخانه یک تله موش دید و به مرغ وگوسفند و گاو خانه خبرداد.
 
همه گفتند: تله موش مشکل تو است و به ما ربطی ندارد.
 
چند روز بعد ماری درتله موش افتاد و زن خانه را که به سمت اش رفته بود گزید، ازمرغ برای زن خانه سوپ درست کردند، گوسفند  
 
را  
 
برای عیادت کنندگان سربریدند؛ گاو را هم برای مراسم ترحیم کشتند. در تمام این مدت موش درسوراخ دیوار می نگریست ومی گریست.
 
نتیجه: 
 
 در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی و تنها یک گناه و آن جهل است.
 

خیانت!!!!!!

دست خودمان نیست که روی حرفمان نمی مانیم!! 

 ما بر زمینی ایستاده ایم  

که هر روز 

 خودش را دور می زند!


 

چه قدر باحاله.......

 نظرتون چیه راجع بهش..... 

 

غریبممممممممم

 

  

 

...اسمان اینجا آبیست....

...من بین غریبه ها نیستم...

...همه آشنایند اما...

...هیچ آشنایی نیست!...

...می دانی...

...دلم بین این همه آشنایان غریبه پوسیده است...

...احساس حباب را حالا می فهمم...

...وقتی روی آب نگران ترکیدن است....

حرفی از چارلی چاپلین....

 

 

چارلی چاپلین به دخترش: تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریانت

 را نشانش نده! هیچ گاه چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی

فهمد گریان مکن قلبت را خالی نگه دار اگر هم یه روزی خواستی کسی را

 در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد به او بگو که تو را بیش

 تر از خودم وکمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم وبه تو نیاز

دارم

 

چند نصیحت مهم......

اگر ندانید به کجا می روید چگونه توقع دارید به آنجا برسید؟

 

 

- خردمند بر سعی و عمل خویش تکیه می کند و بی خرد بر آرزوهای خویش.

 

 

- دوست واقعی کسی است که دست های تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.

 

 

- ماموریت تو در زندگی تغییر دادن جهان نیست تو مامور تغییر خویشتنی.

 

 

- هر کسی را به قدری که احترامت می کند ملاقات کن.

 

 

- تا چیزی را نپذیری نمی توانی تغییرش دهی.

 

 

- من مهم تر از گرفتاری هایم هستم.

 

 

- بهتر است کار صحیح انجام دهی تا اینکه کار را به روش صحیح انجام دهی . 

 

 

 

قشنگه....

کاش درآسمان سکوتت لکه ابری بودم تابرای همه دلتنگیهایت می باریدم .

 

***********


آن سوی همه دلتنگی ها خداییست که داشتنش تلافی همه نداشته هاست.


************ 

 

 

عیب  است بزرگ برکشیدن خود را وز جمله خلق برگزیدن خود را
ازمردمک دیده بباید آموخت
دیدن همه را ولی ندیدن خود را

 

***********

 

غلط است این تفکر که بپنداریم زندگی می گذرد
بپذیریم عزیز ؛ زندگی می ماند ؛ من و تو می گذریم

 

*********


اگه گاهی اوقات دلت میگیره
ودوست داری گریه کنی اما نمی دونی چته

بدون خدا دلش برات تنگ شده

می خواد صداش کنی

 

********

 

 

 

به یاد داشته باش مرگ مانند قطاری است که هرلحظه صدای صوتش نزدیک و نزدیکترمیشود پس مانند مسافر آن قطار همواره آماده سوار شدن بر آن باش

 

**********


کاش واژه حقیقت آنقدر با زبان ما صمیمی بود ، که برای بیان کردن "دوستت

دارم"نیاز به قسم خوردن نبود . .

 

********** 

شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم بردار . . .

 

روزت مبارک...

زیباترین واژه بر لبان ادمی واژه ی " مادر " است .

زیباترین خطاب " مادر جان " است .

" مادر " واژه ای است سرشار از عشق و امید .

واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می اید ...

روزت مبارک " مادر جان "


 

 

مادر ای لطیف ترین گل بوستان هستی

تو شگفتی خلقتی

تو لبریز عظمتی

تو را دوست دارم و می ستایمت !

دست بر دعا بر می دارم و از خدای یگانه برایت برکت ، رحمت و عزت میطلبم .


 

 

 

 

 

مادرم روزت مبارک 

عاشقتممممممممممم 

چند جمله قشنگ......

ک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

 

منتظر نمان که پرنده ای بیاید و پروازت دهد...در پرنده شدن خویش بکوش...  

( دکتر علی شریعتی) 

 

 پندهای عارفانه

 

 

 

کسی به عارفی گفت : یک جمله به من بگو که وقتی شاد هستم ٬ مرا غمگین کند و وقتی غمگینم ٬ مرا شاد کند !

عارف گفت : این نیز می گذرد...

من...تو......او

تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی ...
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا ؟!

من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم ...
تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود ...
او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت !
.
معلم گفته بود انشا بنویسید و موضوع این بود : علم بهتر است یا ثروت ؟!

من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید


تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی


او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود ...

معلم آن روز او را تنبیه کرد
بقیه بچه ها به او خندیدند
آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد
هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد
خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
شاید معلم هم نمی دانست ثروت وعلم
گاهی به هم گره می خورند
گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت ...

من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید ...
او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید

سال های آخر دبیرستان بود باید آماده می شدیم برای ساختن آینده

من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم ...
تو تحصیل در دانشگا های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد ...
او اما نه انگیزه داشت نه پول درس را رها کرد دنبال کار می گشت ...

روزنا مه چاپ شده بود هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت

من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم ...
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی ...
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود !!!

من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به این فکر کنم که کسی ، کسی را کشته است
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه آن را به به کناری انداختی
او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه :
برای اولین بار بود در زندگی اش که این همه به او توجه شده بود !!!!

چند سال گذشت وقت گرفتن نتایج بود

من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی همان آرزوی دیرینه ی پدرت
او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود

وقت قضاوت بود ، جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند

من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند
تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند

زندگی ادامه دارد ، هیچ وقت پایان نمی گیرد

من موفقم : من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
تو خیلی موفقی : تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!
او اما زیر مشتی خاک است : مردم گفتند مقصر خودش است !!!!

من , تو , او
هیچگاه در کنار هم نبودیم
هیچگاه یکدیگر را نشناختیم
اما من و تو اگر به جای او بودیم آخر داستان چگونه بود...؟!!